غمی سنگین مرا در بر گرفته
دلم سمت ضریحت پر گرفته
محرم می رود اما دل من
دوباره نوحه را از سر گرفته
♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ هر گاه عطش آمد و بی تاب شدم
با جرعه ای از مشک تو سیراب شدم
از شرم و خجالت دو دستت اما
مانند تمام رودها،آب شدم ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ یک اسب میان خیمه ها پیدا شد
در سینه ی دشت شیونی برپا شد
بغضی که نهفته در قلم موی تو بود
بر بوم چکید و عصر عاشورا شد
♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ پیش از تو کسی خبر ز مهتاب نداد
یک لحظه مرا رهایی از خواب نداد
وقتی که تمام دشت له له می زد
غیر از تو کسی به تشنه ها آب نداد ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ تو می خواهی پر از اخلاص باشی
نگهبان حریم یاس باشی
اگر یار حسینی، می توانی،
برای تشنه ها عباس باشی؟ ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ آقا سلام ماه محرّم شروع شد
آمد بهار زخم دل ما و مرهمت
خون می شود دل همه عالم زه قصه ی
آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ آقا سلام برغزل اشک ماتمت
بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت
چندی گذشت در غم هجران اشک تو
پرمی کشید دل به هوای محرّمت ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ تسلیت ای یاران ماه محرّم شد
بـزم عزاداران حلقه مـاتم شد
جبریل امین سینه زده جامه دریده
خون جگر فاطمه از دیـده چکیده ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ جنّ و ملک بـا هم گریه کنید امشب
در مهِ خون گردد خون به دل زینب
این ماه به خون خفتن هفتاد و دو یار است
از خـون همـه دشت بـلا باغ و بهار است ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ گریه کن ای دیده مـاه عزاداری است
درهمــۀ عــالم خونحسین جاری است
بر پـا شده در مـاه عـزا شور قیامت
زین ماتم عظمی سر مهدی به سلامت ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ در مه خون سقا نقش زمین گردد
غرقه به خون ماه امبنین گردد
در مـاه عـزا کـس نکنـد یـاری زینب
خون گریه کن ای دل به عزاداری زینب ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ ای شاه وفا طاقتمان کم شده است
چون ذکر شما،ذکر دمادم شده است
با آنکه چهل روزِ دگر مانده هنوز
لیکن دل ما تنگ محرّم شده است ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ در این ماه عزا اهل عزا! ماتم بگیرید
عزا بهر حسین در این هلال غم بگیرید
مـاه لالـههای پـرپـر, ماه کشتگان بیسر
دختر زهرای اطهر, گریـد از غـم برادر
یاحسین حسین حسین جان ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ سرت سلامت، رسول خاتم
دوباره سر زد، هلال ماتم
فرشتگان آسمانی
رسیده وقت نوحهخوانی ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ هلال خون آه ز دل برآرد
عزیز زهرا کفن ندارد
پیکر او از خون، خضاب است
عریان میان آفتاب است ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ هلال خون و ماه پیام است
برای شیعه، خنده حرام است
ماه محرّم الحرام است
ماه جهاد است و قیام است ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد
وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید
مــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟
«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ خبر آمد ز مهی بوی خدا می آید
ماه داغ دل ما غرق نوا می آید
دل ببازید عزیزان که زمان الم است
ماه اشک و الم و کرب و بلا می آید ♥♡♥♡♥♡♥♡sorek♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ از عرش، از میان حسینیه ی خدا
آمد صدای ناله ی حی علی العزاء
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفـتند تسلیـت همه بر ساحت خدا